عنوان: وقتی اوجالان با بوکچین آشنا شد
عنوان فرعی: ابتکار عمل آزادی برای اوجالان
زمان: چاپ اول 1402
منبع: مرکز انتشارات پژاک

پیشگفتار

ابتکار عمل بین‌الملل «آزادی برای عبدالله اوجالان ـ صلح برای کردستان»، یـک کمپین فراملیّتی صلح، برای آزادی رهبر آپو و راه حلی مسالمت آمیز برای مسأله‌ی کورد می‌باشد. این کمپین فورا پس از ربوده شدن رهبر آپو و استرداد وی به جمهوری ترکیه در نتیجه‌ی همکاری سرویس‌های اطلاعاتی در 15 فوریه ،1999 تأسیس شد. بخشی از فعالیت‌های این کمپین به انتشار آثار رهبر آپو اختصاص یافته است. کتابچه‌ی «وقتی اوجالان با بوکچین آشنا شد»[1] نوشته‌ی دمین گربر[2] و شانون برینکت[3] یکی از کتابچه‌های مجموعه «برساخت حیات آزاد: دیالوگ‌هایی با اوجالان»[4] می‌باشد که همگی این مجموعه در یک کتاب جمع شده‌اند، این کتاب حاوی مجموعه مقالاتی از نویسندگان، متفکران و انقلابیون جهانی است تـا در مـورد افـکار رهبـر آپـو نظـرات خـود را بیـان دارند تا فضای دیالوگی حول اندیشه‌ی رهبر آپو شکل بگیرد. این مقالات بـرای نخستین بار، واکنش‌هـای مکتوب به نوشته‌های زندان رهبر آپو را گردآوری نموده و شماری از آکادمیسین‌ها، نویسندگان، و انقلابیونی را که به اندیشه‌های وی علاقه‌مند هستند یا از تفکرات وی الهام گرفته‌اند، دور هم جمع کرده است. ترجمه این مجموعه به زبان‌های مختلف، تلاشی است برای گسترش و ژرفــا بخشی هر چه بیشتر به دیالوگ موجود. امید است که اثـر حاضر، دیوارهای ِ زندان را نیز درنوردد، چرا که حصر و انزوای شدید اِعمال شده بر زندان جزیره امرالی، اندک مجالی برای دیالوگ با ایشان بر جای گذاشته است. با توجه به اینکه نوشتن به وسیله‌ای برای رهبر آپو بدل شده، تا به واسطه‌ی آن بر انزوا و حصر غلبه نموده و بـا طیف گسترده‌تری از مخاطبان ارتباط برقرار نماید، امیدواریم مجموعه‌ی مذکور بتواند راه‌گشای مخاطبان گردد تا از این طریق در تلاش‌های وقفه‌ناپذیر و فزاینده رهبر آپو جهت برساخت جهانی بهتر، سهیم گردند.

جنبش آزادی کوردستان و نظریه سیاسی کنفدرالیسم دمکراتیک

همان‌طــور کــه می‌دانیــم، اَشــکال متنوعــی از «کمونالیســم» یــا «کنفدرالیســم ِ دمکراتیــک» در سراسر بخش‌هــای کُردســتان، شــکل گرفتــه اســت. ایــن اَشــکال ِ خودمدیریتــی زندگــی سیاســی ـ اجتماعــی، بیــان مســتقیمی از خلــق کُــرد و شرایـط منطقـه‌ای آن‌هاسـت. بـا ایـن حـال، آن‌هـا تـا حـد زیـادی بـه ایـده‌هـای آرمانگرایانه‌ی عبدالله اوجـالان ـ چهـره‌ای کلیـدی در حـزب کارگـران کردسـتان و جنبـش آزادی کردسـتان ـ و مـورای بوکچیـن، یکـی از افـرادی که اوجالان بیش‌ترین تأثیـر را از او پذیرفتـه اسـت، قابـل ارجـاع هسـتند. بوکچیـن یـک سوسیالیسـت لیبرتاریـن و نظریـه پـرداز سیاسـی بـود کـه نظریـه‌ی بـوم شناسـی اجتماعـی را در دهـه‌ی 1960 بـه عنـوان پاسـخی بـه آنچـه کـه بـه عنـوان شکسـت پـروژه‌هـای انقلابــی مارکسیســم و آنارشیســم معــاصر تلقــی می‌کــرد، توســعه داد. مؤلفــه‌ی اصلـی اکولـوژی اجتماعـی، عبـارت اسـت از اصرار بـر ایـن نکتـه کـه بحـران‌هـای بـوم شـناختی، ناشـی از آسـیب‌هـای اجتماعـی، بـه ویـژه، درآمیختن و نهایتـا،ً اسـتعمار زندگـی سیاسـی توسـط هیرارشـی‌هایـی نظیـر پدرسـالاری، کاپیتالیسـم، و دولت-ملت، می‌باشــد. بــه عنــوان نتیجــه‌ی تحقیقــات انسان‌شــناختی بوکچیــن و در خصــوص رابطه‌ی میــان بحــران اکولوژیــک و نظام‌هــای سلســله‌مراتبــی، «کمونالیســم» به عنــوان هــدف سیاســی قابــل تحققــی پیشــنهاد شــد کــه در برگیرنــده‌ی ســازمان‌های اجتماعــی غیرمتمرکــز از رهگــذر اصــول اکولوژیــک و دمکراسـی مسـتقیم، بـود. عبدالله اوجـالان، خصوصـاً پـس از دسـتگیری‌اش در سـال ،1999 جنبـه‌هـای کلیـدی اندیشـه‌ی بوکچین را در مدل سیاسـی «کنفدرالیسـم ِ دمکراتیـک» خـود، گنجانـد. البتـه ایـن بـدان معنـی نیسـت کـه بوکچیـن را بـا اوجـالان در هـم آمیزیـم و یـا بگوییـم کـه مدل‌هـای آ‌ن‌هـا تصویـری انعکاسـی از یکدیگـر هسـتند. ایـن بـه معنـای اغـراق در تأثیـر بوکچیـن بـر جنبـش آزادی‌بخـش کردســتان نیســت، کــه دارای تعــدادی تأثیــر منحصربه‌فــرد درونــی (فرهنگــی و تاریخــی) و خارجــی(به‌ویــژه ژئواستراتژیک) می‌باشــد کــه بــه جنبه‌هــای نظـری محـض، تقلیل‌ناپذیـر اسـت. بـا ایـن وجـود، اوجـالان طـی مکاتبـات کوتـاه خــود در ســال 2004 اظهــار داشــت کــه «جهان‌بینــی» او، بــه دیــدگاه بوکچیــن نزدیـک اسـت، به‌ویـژه در رابطـه بـا تئـوری و عمـل شـهرها.[5] علاوه بر این، او اعتراف کـرد کـه در کنـار امانوئـل والرشـتاین، بوکچیـن نویسـنده‌ای بـود کـه «در حــال حــاضر» بــا او بیشــر از همــه انــس گرفتــه اســت، و تأکیــد کــرد کــه اثــر خـودش، نـه یـک تمریـن آکادمیـک، بلکـه اثـر «شـخصی اسـت کـه در جسـتجوی راه‌هـای عملـی بـرای خـروج از بحرانـی اسـت کـه خاورمیانـه و کُردهـا در آن بـه سر مـی‌بـرد». بنابرایـن، ارتبـاط بیـن بوکچیـن و اوجـالان، بسـی فراتـر از ایده‌هـای نظــری و هنجــاری مشترک آن‌هاســت، و بــه هســته اصلــی تحــول جنبــش آزادی ِکردســتان بــه ســمت پیــاده ســازی «کنفدرالیســم دموکراتیــک»، بــرمیگــردد. تأثیــر کمونالیســم بوکچیــن در جنبــش آزادی کردهــا، مــورد توجــه بســیاری از تئوریسین‌های معروفی نظیر اسلاوی ژیژک[6] و دیوید گریبر[7]، و متخصصان مسائل کرد افرادی مانند یونست یونگردن[8] و احمدی حمدی آکایا، قرار گرفته است. بـا وجـود ایـن ارتبـاط آشـکار، هیـچ کـس تحلیـل سیسـتماتیکی در مـورد چگونگـی بکارگیـری ایـده‌هـای بوکچیـن در اندیشـه اوجـالان و بـه طـور کلی، جنبش کرد یـا مـواردی کـه ایـن ایـده هـا بـه نفـع شرایـط محلی، تغییرات ژئوپلیتیکـی و ضرورت‌هـای مبـارزه کردهـا، اصـلاح گشـته ـ و یـا حتـی رد شـده‌انـد ـ صـورت نگرفتـه اسـت. مقاله‌ی حـاضر، تحلیلـی نظـری از اقتبـاس اوجـالان از ایـده کمونالیسـم بوکچیـن در قالـب کنفدرالیسـم دمکراتیـک و تنش‌هـا و موانـع پیــش روی ایــن فرآینــد، هــم از نظــر مفهومــی و هــم در عمــل، ارائــه می‌کنــد. بخــش اول مقالــه بــه بررســی چارچــوب اجتماعــی و تاریخــی توســعه یافتــه توســط اوجــالان و ارتبــاط آن بــا اندیشــه بوکچیــن، مــی‌پــردازد. در اینجــا، مــا بــا متونــی کلیــدی از هــر دو نظریــه پــرداز سر و کار داریــم کــه چشــم‌انــداز ژئوپلیتیــک و استراتژیک کنفدرالیسم دمکراتیک کردســتان را شــکل داده‌انــد. بـه طـور خـاص، بـه نقـد بوکچیـن از هیرارشـی نگاهـی خواهیـم انداخـت کـه تحــول جنبــش آزادی کردهــا از ناسیونالیســم، قبیلــه گرایــی و سرمایه‌داری، ِ بــه ســوی یــک بــوم شناسی اجتماعی مبتنی بــر برابری جنسیتی، مشــارکت مستقیم و کنفدراسیون نیمه خودمختار را شــکل داد. در بخــش دوم، ابعــاد فضایــی کنفدرالیســم دمکراتیــک را بــا تحلیــل نقــد اوجــالان از ناسیونالیســم و مفهـوم جامعـه مدنـی دمکراتیـک بررسـی مـی‌کنیـم. این گونه بـه ایـن مسـأله مــی‌پردازیــم کــه چگونــه مفهــوم اوجــالان از فضــای سیاســی، از درک ارســطو از جوامــع انســانی در مقیــاس انســانی بهــره گرفتــه و چگونــه کنفدرالیســم دمکراتیــک کردســتان زندگــی سیاســی را بــه عنــوان فضایــی اخلاقــی تصــور می‌کنــد کــه در آن، توســعه آمــوزش مدنــی بــا پایه‌ی حمایت نهــادی لازم بــرای ارتقــای خودمختــاری اخلاقــی، فراهــم می‌شــود. در بخــش پایانــی، پیامدهــای ژئوپلیتیکــی ایــن تغییــر نظــری در جنبــش آزادی کُردســتان را بررسی می‌کنیم. مــا اســتدلال می‌کنیم کــه علیرغم چالش‌های پیــش روی جنبــش، احترام آن بــه سـنت‌های خودمختــاری و فرهنگ‌هــای ســنتی ضــد دولتگرایــی، ممکــن است یک الگوی پایدار پراکسیس، یا حتی شـاید پیـش درآمـدی بـرای دیـدگاه کنفدارســیون دمکراتیــک ســکولار و غیــر سلســله‌مراتبی در خاورمیانــه، باشــد.

مبانی نظری کنفدرالیسم دمکراتیک

در سـال 2002 پ‌ک‌ک خـود را منحـل کـرد و تحـت یـک پارادایـم جدیـد، یعنـی کنفدرالیسـم دمکراتیـک، از هـدف خـود مبنـی بـر ایجـاد دولـت، گـذار نمود.[9] این «سیســتم دمکراتیــک یــک خلــق فاقــد دولــت»، از رهگــذر کنفدرالیســم جوامــع کردستان[10]، در صــدد «برســاخت جامعــه‌ای دمکراتیــک، اکولوژیــک، و مبتنــی بر آزادی زنان» « در سراسر کردســتان، می‌باشــد. در ژوئیــه 2011 خودمدیریتــی دمکراتیــک، توســط کنگــره جامعــه دمکراتیــک (ک.ج.د[11] - ســازمان چترآســای جنبـش کـرد بـا مشـارکت همـه گـروه‌هـا و افـراد جامعـه مدنـی)، کـه نمایانگـر قـدرت کمونـال، مشـارکت دمکراتیـک، خودمختـاری، و خـود سـازماندهی در داخـل مرزهای ترکیه است رسما اعلام گشت.[12] این یک تغییر بنیادین بود، این تحول، انقلابــی را در دل انقلاب رقــم زد. پ‌ک‌ک در دهه‌هــای 1970 و 1980، سـاختار سـازمانی یـک حـزب کمونیسـت کلاسـیک را حفـظ کـرده بـود و بـه دنبـال رهایی ملی از طریق یک دولت-‌ملت مجزا برای کردها بود. و برای تحقق این هدف با ترکیه می‌جنگید. هدف، تحقق اصل اساسی جامعه بین‌الملل - یعنی تعیین سرنوشت – بود که شالوده‌ی استعمارزدایی در مبارزه‌ای بود که با توجیهات آزادی ملی و سرنگونی امپریالیسم تقویت می‌شد. با این حال پس از دستگیری او در سال 1999، اوجالان مجبور شد به طور انتقادی نسبت به شکست‌های قبلی جنبش و اهداف آن، واکنش نشان دهد و آشکارا به سمت اندیشه‌های مورای بوکچین و دیگران روی آورد. تاثیر بوکچین به قدری تعیین کننده بود که اوجالان به پ‌ک‌ک دستور داد تا از تمرکز لنینیستی برای تسخیر یک دولت-ملت به سمت طرح کلی بوکچین در خصوص «کمونالیسم» (که «شهرداری دموکراتیک»[13] نیز نامیده می‌شود)، تغییر موضع دهد؛ طرحی که عمدتا با کانتون‌های نیمه خودمختار، دموکراسی مستقیم و کانتون‌های منطقه‌ای متحد شده و در یک ساختار کنفدرالی تعریف می‌شود که توسط نماینــدگان مردمــی و قابــل عــزل اداره شــده و امنیــت آن توســط میلیشــیاهای شــهروندی و ارتــش شــهروندان تأمیــن می‌شــود. در حالــی کــه جنبــش هنــوز بــه خودمختــاری شــدید در خــارج از دولــت یــا سرمایــه داری جهانــی دســت نیافتــه است،[14] اما هم شکل سازمانی و هم اهداف سیاسی جنبش در این تغییر به کلی دگرکون شده است.

جنبـش بـه جـای یـک دولـت کـردی، اکنـون بـه دنبـال «خودمختـاری، فمینیسـم، مراقبـت اکولوژیـک، اقتصـاد تعاونـی، و کثرت‌گرایـی قومـی، زبانـی و مذهبـی»، در داخــل مرزهــای موجــود، اســت ـ بنابرایــن، اســاس مبــارزه ژئوپلیتیــک پیشــین را متحــول ســاخته اســت. ایــن تغییــر در اهــداف، بــا تغییــر شــکل ســازمانی و فاصلـه گرفـن از احـزاب سیاسـی بـه نفـع یـک جنبـش اجتماعـی کـه مسـتلزم مدیریــت مســتقیم زندگــی جمعــی توســط روســتاها و محله‌هایــی اســت کــه در یــک انجمــن داوطلبانــه متحــد شــده‌انــد، مطابقــت دارد. به‌جــای تســخیر یــا ایجـاد قـدرت دولتـی، تنهـا حـق دفـاع ذاتـی بـا اهـداف سیاسـی رهایی‌بخـش ایـن کنفدراسیون دمکراتیک جدید مطابقت دارد؛ امری که پیش‌فرض همزیستی در مرزبندی‌های ارضی کنونی می‌باشد.[15]

کنفدرالیسم دموکراتیک (یا «خود-مدیریتی دمکراتیک»، اصطلاحاتی که توسط اوجالان به جای هم استفاده می‌شوند)، نویدبخش «تولد مجدد» یا «رنسانس» کردها - و احتمالا کل خاورمیانه، خوانده می‌شود. [16]اوجالان نیز همچون بوکچین، از پتانسیل اندیشه روشنگری برای جایگزینی اعمال وحشیانه با تصمیم‌گیری دموکراتیک مبتنی بر زندگی احتماعی و ارزش‌های فرهنگی جامعه کرد، دفاع می‌کند.[17] با این حال، تاریخ، نه غایت‌مند بلکه دو سویه است، اما چشم‌اندازی برای انسانیت عام و بربریت‌ها دارد.[18] کنفدرالیسم دمکراتیک در حال ایجاد شرایط اجتماعی برای چنین بشریت عام الشمولی است که جنبش برای تحقق آن تلاش می‌کند – چیزی که بوکچین آن را «منافع عمومی انسان» توصیف می‌کند که بالاتر از « منافع خاص طبقه، ملیت، قومیت و جنسیت» بوده[19] – و با غلبه بر همه اشکال سلسله‌مراتبی و محدود خواه در میان قوم باشند، خواه در درون قبیله یا ملت، پدیدار می‌گردد. تحول جنبش کردستان به سوی ارزش‌های دموکراتیک جهانی، با جنبشی گسترده‌تر در زبان چپ انقلابی از دهه 1970، مبنی بر فاصله گرفتن از «رهایی ملی» به نفع پارادایم جهانی حقوق بشر، مطابقت دارد.[20] از دیدگاه اوجالان، ایـن تغییـر بـه دو پتانسـیل جدیـد در جنبـش کـردی منجر شـده اسـت. از یـک سـو، پتانسـیل خودمختـاری اقلیت‌هـا وجـود دارد کـه بـا پذیـرش هویت‌هـای فرهنگــی متفــاوت در یــک قلمــرو مشــخص، می‌توانــد فرآیندهــای دمکراتیــک را در مرزهــای موجــود ترکیــه (و بــه طــور ضمنــی عــراق، ایــران، و ســوریه)، احیــا کند.[21] از سوی دیگر،این «مانیفست سیاسی نوین» یا «راه سوم»، که توسعه سیاسی، فرهنگی و اقتصادی را به ایجاد دموکراسی مستقیم گره می‌زند، افق رهایی بخش جدیدی را برای کل منطقه[22] نوید می‌دهد – افقی که می‌تواند «جرقه‌هایی را در همه جا برافروزد».[23] این تحول، در تغییرات برنامه‌ی 2000، با گذار از «فدراسیون» به «اتحادیه‌ی دموکراتیک» خاورمیانه بیان شده است که در آن، اتحاد دموکراتیک کردها به همه همسایگان باید بر اساس ساختارهای کنفدرال و چند جانبه باشد.[24] این تغییر برنامه‌ای، کنفدرالیسم را از شکل ملی و منطقه‌ای به فرمی که در سطح بین‌دولتی عمل می‌کند، ارتقا می‌دهد.[25] از این رو، مفهوم «فضا»[26] در روژآوا به عنوان مفهومی استعلایی و اساس فراملی، به‌جای محدود شدن توسط «مکان»[27] جغرافیایی، به وجود می‌آید.[28]

کتــاب «خاســتگاه‌هــای تمدن» اوجــالان، بــا پیگیــری عاملیــت اخلاقــی و انگیزه‌ی توسعه‌ای کردها به عنوان نماینده منافع رهایی بخش فراملی گسترده‌تـر، این بازآفرینـی مفهومـی رادیـکال فضـا را مشـخص کـرد. ایـن امـر بـا بازنمایـی تاریخـی معمــول کردهــا بــه عنــوان همدســت یــا قربانــی ظلــم خارجــی ـ کــه در بــرآورد اوجـالان، هـر دو نمودی از یـک جامعـه چندپـاره هسـتند ـ و جنبـش را در فضایی بیـن توطئـه و رهایـی محـدود می‌کردنـد، مغایـرت داشـت. اهمیـت تاریخ‌گرایـی آلترناتیو اوجـالان ایـن اسـت کـه بازتابـی انتقـادی در مـورد ماهیـت و پتانسـیل‌های جنبــش در شرایــط مشــخص ارائــه می‌کنــد کــه می‌توانــد هــم دلیــل استثمار و همدسـتی خلـق کُـرد باشـد و هـم دیالکتیک دگرگونـی و مقاومتی کـه در زبـان، فرهنــگ، و مــکان ریشــه دارد. ایــن ســاختارهای اجتماعــی ـ فرهنگــی قدیمی‌تــر کــه «چرخش» دمکراتیک مدرن را به خط مشی‌های محلی که عمدتا از عصر نوسنگی به‌جای مانده‌اند، پیوند می‌دهند، امری کــه بــه طــور منحصر‌به‌فــردی جنبــش آزادی کردســتان را محصــول مبــارزه مســتمر برای رهایی از اشراف محلی و قدرت‌های امپراتوری در طول زمان، قرار می‌دهد. از نظـر اوجـالان، بـا وجـود سرمایـه‌داری و دولت، بـا وجـود سـاختارهای فئودالی و مـا قبـل آن، و علیرغم امتیـازات قبیلـه‌ای و اشرافـی، «مردم درک غریـزی خـود از آزادی، برابــری و بــرادری» ـ یعنــی «خواســت آزادی» را، حفــظ کرده‌اند. ایــن هـم یـک نقطـه قـوت اسـت و هـم یـک چالـش: ایـن اَشـکال اجتماعـی قدیمی‌تـر یــک پایــه اجتماعی قــوی از انســجام و انعطاف‌پذیــری فراهــم می‌کنند، و بــا ایــن حــال برخــی از شــیوه‌های ســنتی ضرورت توسعه نهادهای جامعه‌ی مدنی بـرای آزادی همـه‌ی بشریت، صرف‌نظـر از طبقه‌بنـدی، جنسـیت، و یا قومیت را به چالش می‌کشند. همان‌طـور کـه لنیـن عنـوان کـرد، نمی‌تـوان انتظـار «یـک انقلاب اجتماعی نـاب» داشـت. یعنـی ایـن اَشـکال هیرارشیک بـه ارث رسـیده از تاریـخ ـ در روابـط جنسیتی، سـاختارهای قبیلـه‌ای، و امتیازات رهبری در جامعـه‌ی کـردی ـ شرایط خاصـی را تشـکیل می‌دهند کـه پـروژه کنفدرالیسم دمکراتیک بایستی در بستر آن ظهور کرده و آن را زیر سوال ببرد.

این موانع تاریخی خاص بر سر راه کنفدرالیسم دمکراتیک، صرفا موانعی موقتی نیسـتند. از دیـدگاه بوکچیـن و اوجالان، مشـکل، هیرارشی اسـت؛ فـارغ از شـکل نهادی یـا منبع مشروعیت آن. در ایـن برداشت، هیرارشی یـک وضعیت اجتماعی اســت کــه شکل‌های نهادینه شده مختلفی بــه خــود می‌گیرد (که همگــی مختص جامعه بشری هســتند)، و تفاوت‌های هیرارشیک، مدت‌ها پیش از ظهـور طبقه یـا دولت، از طریـق نظـام‌های منزلت اجتماعی، ایجـاد شده‌اند. ساختارهای قبیله‌ای در کردستان گرفتار ایــن تناقض شده‌اند، زیرا نهادهای محلی سازمان‌دهی و اشکال شناخت اجتماعی را تجسم می‌دهند، که برخی از آن‌ها نیز کوته‌نظرانه، محدود و نابرابر هستند. با این وجود، این پتانسیل در اشکال سنتی جامعـه، از دیرباز سنگر مهمـی در برابـر سرمایه و استعمار، تلقی شده است. بـرای مثال، مارکس اَشکال کمونال در هند، الجزایر، آمریکای لاتین و روسیه را برخوردار از سرزندگی و مقاومت، می‌دید. بـه همین ترتیب، سیلویا فدریچـی، روابط مالکیت اشتراکی و تعاونی را تمجید کرده است؛ زیرا همان‌طور که ادعا می‌کند: «اینجا، جایی نیست که توسعه‌ی کاپیتالیستی، برتری داشته باشد؛ بلکه جایی است که پیوندهای اشتراکی، قوی‌ترین است، جایی که گسترش سرمایه‌داری متوقف گشته و حتی مجبور به عقب‌نشینی می‌شود». آنچه بوکچین به‌طور مشابه بر آن تاکید می‌ورزد، این است که رویه‌های نهادینه‌شده در جوامع قدیمی‌تر - بالأخص، جامعه‌پذیری، «حداقل تجزیه ناپذیر»، مکمل بودن، و حق انتفاع – همگی تمایل به محدود سازی هیرارشی دارند.

در عین حال، این نظریه با نادیده گرفتن شیوه‌های کین‌خواهی، استبدادهای صغیر و آداب و رسوم پدرسالارانه، پتانسیل موجود در «قبیله» را رمانتیک نمی‌کند. همان‌طور کـه اوجالان می‌گوید، ساختارهای قبیله‌ای در کردسـتان تمایل دارنـد تـا حکومت نخبگان را متزلزل کنند، و مانع نوسازی فکری و فرهنگی شـوند. بــه بیانــی سـاده‌تر، آن‌ها دیگر برای بیان آزادی خلــق کُرد کافی نیستند. ارزش نهادهای اجتماعی تاریخی تاریخی (مانند قبایل وملت‌های بدون دولت) را در صورت دمکراتیک شدن، می‌توان به عنوان «مولفه‌های تشکیل دهنده» کشورهای توسعه‌یافته، بازیابی کرد. همچنین، ساختارهای اجتماعی اشتراکی، که گاهی ارزش‌های پرورشی، اکولوژیک، و رهایی بخش را به ارمغان آورده‌اند، همچو بخشی از میراث یک سوسیالیسم نیازمند «تکمیل» از طریق یک جهت‌گیری دمکراتیک جدید، تلقی می‌شوند. اوجالان و بوکچین استدلال می‌کنند که معضلات هیرارشی توسط ناسیونالیسم تشدید می‌شوند – تصدیقی که باعث تغییری چشمگیر در اهداف سیاسی جنبش شد. از نظر اوجالان، ناسیونالیسم بورژوایی، به همان اندازه که اشکال قدیمی‌تر جامعه سیاسی، نابهنگام، الیت‌گرا و سلسله‌مراتبی بودند، در بیان نوع آزادی مورد نظر مردم، ناتوان است.[29] صد البته، دگماتیسم «سوسیالیسم رئال» نیز، که اوجالان از آن پس آن را با جامعه هیرارشیک سومری مقایسه کرده است که با نفی «حقوق برابر و آزادی» مشخص می‌شود، اینگونه بود.[30] جنبش‌هایی که به چنین راه‌حل‌های سیاسی تثبیت شده بر مدار اهداف اقتدارگرایانه پایبند بودند، به جای دنبال کردن آزادی اجتماعی زیسته شده، که از محدودیت‌های فضایی و ایدئولوژیک دولت-ملت فراتر می‌رود، به احیا آن‌ها یا مماشات با آن‌ها به مثابه نهاد‌های هیرارشیک، دست زدند.

از نظر اوجالان، هیرارشی‌ها صرفا صیانت از منافع خصوصی است که از طریق قدرت حفظ می‌شوند.[31] در دیدگاه بوکچین نیز، به طور مشابه‌ای، انگیزه هر شاکله‌ی هیرارشیکی، دربرگرفتن بدنه سیاسی، کنترل و حکومت بر آن می‌باشد، نه ابراز اراده‌ی آن. بنابراین، در حالی که ممکن است طبقه حاکم یکسانی وجود نداشته باشد، با این وجود، دولت یک سیستم حرفه‌ای اجبار است که از طریق انحصار خشونت اعمال می‌شود.[32] چنین حکومت مبتنی بر جبری، «غیر ارگانیک» بوده، «زائده‌ای از جامعه که نه ریشه واقعی در آن دارد، و نه پاسخگویی به آن».[33] البته این روابط هیرارشیک با جامعه، بعدها رمزآلود می‌گردند: نزاع‌ها شخصی تلقی می‌شوند نه اجتماعی. یعنی تعارضات اجتماعی واقعی با توسل به یک هماهنگی اجتماعی تخیلی، که در آن، هیرارشی تا حد زیادی به اشتباه تشخیص داده می‌شود و یا حتی بدان تن داده می‌شود، پنهان می‌گردند.[34]

با این وجود، در عین حال، اوجالان می‌پذیرد که این دسته از عناصر جامعه را نمی‌توان به سادگی زدود.[35] موضوع عبارت است از انحلال آن‌ها، اصولا از طریق اشکال نهادی جدیدی که در جامعه مدنی نفوذ کرده‌اند – و تغییر ریشه‌های «زندگی روزمره» با حذف هیرارشی، و اجتماعی سازی مجدد. از نظر اوجالان، هر یک از این اشکال اجتماعی کهن باید «وا داشته شوند» تا «به تغییرات دمکراتیک بپیوندند» و در عین حال، در جامعه ریشه داشته باشند.[36] بدین ترتیب، استبداد سنت، ممکن است با رضایت خاطر کنار گذاشته شده و از سوی جامعه با اشکال جدیدی از همبستگی جایگزین شوند. از نظر بوکچین، این «منافع عمومی انسانی» که از «طبقه، ملیت، قومیت و جنسیت» فراتر می‌روند، می‌تواند در مطالبات غیرهیرارشیک زنان، اقلیت‌ها و همه گروه‌های تحت ستم برای به رسمیت شناخته شدن تفاوت‌مندی‌هایشان در چارچوب ذاتی «برابری نابرابرها»، تجسد یابد.[37] بر اساس تقاضای اجتماعی برای به رسمیت شناختن تفاوت‌مندی‌ها، امکان گسترده‌تری برای ظهور یک «جنبش اجتماعی فراگیر» از پایین به بالا، پدیدار می‌شود که به اصل راهبردی «خود-مدیریتی دمکراتیک» تبدیل شده است.[38] به عنوان مثال، راس[39] گزارش می‌دهد که کردها در مورد مزیت‌های خودگردانی غیر هیرارشیک مشارکتی مشتاق شده‌اند، زیرا توانسته است یک ثبات اجتماعی ایجاد کند که از پایین به بالا شکل گرفته است نه اینکه از بالا به پایین تحمیل شود.[40] همان‌طور که اوجالان توضیح داد، کلید کار، در رهایی جنبش کردی حتی از «اندیشیدن در قالب ساختارهای سلسله مراتبی»، نهفته است.[41]براساس نقد بوکچین از سلسله‌مراتب، تغییر قاطع اوجالان در جهت‌گیری جنبش کردستان به دور از ناسیونالیسم، دولت و قبیله‌گرایی به راحتی قابل درک است. ناسیونالیسم توسط اوجالان به عنوان «خدمت» به «استراتژی استعماری تفرقه بینداز و حکومت کن»، چندپارگی منطقه‌ای، و حفظ یک طبقه‌ی خاص حاکم، رسوا گشت.[42] تز نظر اوجالان، راه‌حل، نه انکار اتنیسیته، اهمیت اجتماعی مکان، یا انشعاب دولتی بر اساس ناسیونالیسم قومی یا مدنی، بلکه دمکراسی مبتنی بر انگاره‌ی کنفدرالیستی وسیع‌تر فضا، بود. دمکراتیزاسیون جمهوری ترکیه به عنوان «اتحادیه داوطلبانه‌ای» که در آن، همه اقلیت‌ها به عنوان شهروندان آزاد و برابر به رسمت شناخته شوند، به ماموریت اساسی جنبش تبدیل شد.[43]

ابعاد مکانی جامعه سیاسی و کنفدراسیون دمکراتیک

یکی از تأثیرات کلیدی در «کنفدرالیسم دمکراتیک»، تأثیر زندگی اجتماعی کلاسیک بوده است. مدل‌های دمکراسی مستقیم و جوهره‌ی اخلاقی زندگی ِ یونانی، هم برای بوکچین و هم برای اوجالان، مخالفتی غنی بــا پندار ژئوپلیتیکی دولت‌گرایی و مدرنیته سرمایه‌داری، فراهم کرده است. یک نمونه کلیدی از این ارزش‌ها، مفهوم «قابلیت انسانی»[44] ارسطو می‌باشد که به طور فعال توسط بوکچین پذیرفته شده و در چهارچوب سازمانی کنفدرالیسم دموکراتیک آشکار است، که اساسا بر ایجاد مجامع در سطح محلی و هماهنگ کردن آن‌ها به صورت افقی از طریق کنفدراسیون‌ها، تکیه دارد.[45] در دیدگاه بوکچین و اوجالان، سازماندهی مجدد جامعه از طریق دمکراسی مستقیم، حول محور ایجاد فضای اخلاقی می‌چرخد – فضایی از اجتماعات بی‌واسطه، که در آن‌ها، مردم در شرایطی صمیمی و مسئول در قبال معیشت یکدیگر، باقی می‌مانند که از طریق مشورت و کارکردهای اداری تضمین می‌شود. همانطور که ارسطو چندین بار در آثار اخلاقی و سیاسی خود تصریح کرده است، چنین برداشتی از جامعه‌ی سیاسی (پولیس)، با پیوند نهادی دولت-ملت متمرکز دوران مدرن، از زمین تا آسمان فاصله داشت.[46] به گفته‌ی السدِیر مک اینتایِر[47]، شهر دمکراتیک یونانی، یک «زمینه» اجتماعی را نشان می‌دهد که در آن، «قضاوت‌های اخلاقی به عنوان معیارهای غیرشخصی، که با درک مشترک از خیر انسانی توجیه می‌شوند»، درک می‌گردد و به جای «اقتصاد بازار» مبتنی بر کالایی سازی، راه را برای «اقتصاد اخلاقیِ» شکل گرفته بر اساس نیازهای جامعه هموار می‌سازد.[48]

اظهارات ارسطو در کتاب «سیاست»، درباره مزایای فضاهای اخلاقی دمکراتیک، مستقیما از طریق بوکچین و اوجالان جریان یافته و در کنفدرالیسم دمکراتیک، نقشی محوری دارد. این امر که چگونه قابلیت انسانی فضای عمومی جامعه قـرار اسـت بـه فضیلت «انبوه» منجر شود، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است؛ یعنی یک رفتار متقابل از شخصیت مطلوب که در آن، اعضای جامعه مطمئن می‌شوند که «شخصیت‌شان به خوبی شخصیت اوست».[49] این مساله متقابل، صرفا محصول همنوایی یا محبوبیت نیست، بلکه از طریق استدلال بلاغی، بحث‌های داغ و ویژگی‌های رابطه‌ای پولیس آتن، ایجاد می‌شود. به واسطه انتخابات از طریق قرعه‌کشی، و به‌ویژه از طریق بحث‌های مجمع، بدنه اجتماعی به مثابه عامل استدلال مشورتی، از «ترجیحات» کنترل شده یا «آرای» زودگذر شدیداً کنترل شده، که حکومت مبتنی بر نمایندگی را شکل می‌دهند، متمایز می‌شود. افزون بر آن، قدرت چرخشی، تفویض قدرت بـه جای نیابت، منجر به کاهش منافع ویژه پولی و فساد می‌شود. اهمیت هیئت نمایندگی در قالب نمایندگانی کـه فورا قابل عزل بوده و صرفا در رویه‌های اجرایی خدمت مـی‌کنند، یک مشخصه‌ی کلیدی کنگره جامعه دمکراتیک(KCD) بود کـه اوجالان، آن را «پروژه‌ای برای سازماندهی دمکراتیک جامعه» خوانده است.[50] تمامی تصمیمات مرتیط با سیاست‌گذاری، برای جامعه محلی در سطح محله و شهر محفوط است، و کنگره جامعه دمکراتیک، به مثابه یک مجمع عمومی متشکل از 40 درصد از مقامات منتخب و مابقی از اعضای سازمان‌های مردمی که در اجلاس عمومی محلات خویش انتخاب می‌شوند، برپا خواهد شد.[51] بدین ترتیب، کمونالیسم عبارت است از دیالکتیک فضا و مکان: سنتزی از مکان‌های محلی الزامی برای قابلیت انسانی(مانند مجامع محله) ، ادغام شده در یک شبکه‌ی گسترده‌تر قدرت تفویض (کنفدراسیون)، که به مثابه‌ی یک کلیت مکان‌مند عمل می‌نماید. مهم‌تر از همه، در حالی که این مساله در کمونالیسم بوکچین، صرفا به عنوان مقوله‌ای آزمایشی و نظری مورد بحث قرار گرفته است،[52] اما هم اکنون به طور مشخص در خط مشی جنبش آزادی کردستان، توسعه یافته است. دیدگاه کمونالیسم در خصوص شهرداری منقلب شده، که به طرق مختلف در سراسر کردستان مورد توجه قرار گرفته است، مبتنی بر اعتقاد به ارزش آماتوریسم دمکراتیک، در مقامِ ابزاری برتر برای سازماندهی اجتماعی نسبت به تخصص بوروکراتیک، می‌باشد. در حالی که اکنون ظرفیت زندگی مدنی در شهر، با تبدیل شدن به یک اخلاق تنظیم کننده فاصله‌ای فراوان دارد، بوکچین بر این عقیده بود که می‌توان آن را از طریق شکل متفاوتی از آموزش اجتماعی، گسستی فکری از هیرارشی به سوی اخلاقی که در آن، همه‌ی افراد، قادر به خود-مدیریتی و شناسایی متقابل این ظرفیت در رابطه با تمام اعضای اجتماع، و میان همه آنان، باشند، احیا نمود.[53] همانطور که بوکچین تاکید می‌ورزد: «هر پروژه‌ی انقلابی، بیش از هر چیز دیگری، یک پروژه‌ی آموزشی است».[54] اوجالان، در تاکید بر آموزش به عنوان سنگ بنای فضای اخلاقی، با بوکچین اشتراک دارد. برای مثال، اتکای او بر این مفهوم ارسطویی که «تربیت ذهن بدون قلب اصلا آموزش نیست» و «اخلاق فضیلت» در جستجوی حقیقت، ثبات و انعطاف‌پذیری، نوآوری، تحلیل و خردمندی در کتاب «آموزش و خودسازی حزبی»، شباهت زیادی با تاکید بوکچین دارد.[55] اما به شیوه‌ای عمیق‌تر، این تاکید بر آموزش، به طرد «ذهنیت‌ها و مناسبات تبعیت» مربوط می‌شود؛ زیرا تنها از طریق چنین آگاهی مدنی است که می‌توان فعالانه از کنفدرالیسم دمکراتیک حمایت کرد.[56] همانطور که توسط یونگردن و آکایا بیان شده است، خودمختاری دموکراتیک و کنفدرالیسم، یک ساز و کار رسمی و قانونی محض نیست، بلکه بر صلاحیت‌ها و عملکردهای خود مردم، اتکا دارد.[57] اوجالان به شدت بر ضرورت حمایت از چنین فرایندهای آموزشی به عنوان نوعی پیش‌شرط موفقیت خود-مدیریتی دمکراتیک در مقام یک کل، واقف بوده است. همانطور که اوجالان تشریح می‌کند، هدف آموزش «قادر ساختن خلق برای پذیرش مشتاقانه حتی دشوارترین وظایف[58]» می‌باشد، که بخشی از آن به معنای به دوش کشیدن بار منازعات ژئوپلتیک است، چه در مقابل داعش و چه در مقابل نیروهای ترکیه.

آینده کمونالیسم کردی: تنش‌ها، چالش‌ها، فرصت‌ها

یکی از بزرگ‌ترین چالش های سیاسی مبارزه در راه کنفدرالیسم دمکراتیک، در جغرافیای سیاسی جنبش و روابط آن بـا همسایگانش نهفتـه است. تثبیت و گسترش جنبش، آن را از مرزهای تعریف شده‌ی کانتون‌هـا فراتر برده و ناگزیر به این پرسش می‌انجامد که چگونه می‌توان خودگردانی دمکراتیک را به جوامع فرهنگی غیر کرد که لزوما رغبتی به سکولاریسم، آزادی زنان، و اشکال غیردولتی مدیریت سیاسی این جمهوری «جدید» ندارند، تسری داد.[59] به عنوان مثال، ایجاد مناطق اداری جدید در نتیجه‌ی پیروزی‌های نظامی اخیر در مناطقی نظیر سنجار، چشم‌انداز ادغام در یک کنفدراسیون دمکراتیک گسترده‌تر و عقب نشینی هیرارشی سنتی را ـ که گروه‌های اتنیکی و اجتماعی تحت ستم را از مشارکت کامل دمکراتیک بازمی‌دارد ـ بـا خود آورده است. با این حال، جغرافیای سیاسی خاورمیانه، مانند جاهای دیگر، بــر هیرارشی‌های مذهبی و ملی‌گرایانه‌ای استوار است که در دولت، روستا و خانواده پدرسـالار، رسوخ کرده‌اند. بنابراین، یکی از بزرگترین خطرات برای جنبش کنفدرالیسم دمکراتیک، چشم‌انداز ظهور یک ذهنیت دوگانه است که از ارجح‌سازی ملی‌گرایانه هویت فرهنگی کردی پدید می‌آید، تحولی که قبلا در هیئت حاکمه کردستان عراق شاهد آن بوده‌ایم.[60] تمرکز ملی‌گرایانه بر هویت کردی می‌‌تواند به یک تقسیم سیاسی بین مناطق کرد و غیرکرد منتهی شود که حتی ممکن است در تمایزات نظامی و اداری آینده منعکس شود. چنین تمایزاتی به‌جای پذیرش پتانسیل‌های فضای اخلاقی پیش‌بینی شده توسط کنفدرالیسم دمکراتیک، به سرعت به اشکال جدیدی از هیرارشی و دولت‌گرایی منجر می‌شود.

این تضاد ژئوپلیتیکی ایدئولوژی‌ها در حال حاضر در مقطعی حساس قرار دارد. از یک سو، پیگیری تحمیل نظامی جوامع دمکراتیک ـ از جمله انتقـال قهری دارایی خصوصی به کنترل شهرداری، انحلال هیرارشی‌های محلی، و حتی احتمالا ادغام اجباری در یک فدراسیون کُردی ـ و از سوی دیگر، پیگیری سطحی ضروری از احترام بــه خودمختاری کمونال سنتی و محلی، که در آن، گنجاندن مناطق جدید در یک کنفدراسیون دمکراتیک بـه توافقات داوطلبانه بین کانتون‌ها محدود می‌شود. اولی ممکن است یکپارچگی پروژه‌ی کنفدرالیسم دمکراتیک را تضعیف کند؛ دومی، خطر شکست جنبش و جنگ منطقه‌ای را به همراه خواهد داشت. مهم‌ترین عاملی که ممکن است این دیالکتیک را به سمت و سویی نظامی‌تر سوق دهد، حضور تروریست‌ها و حامیان مخفی داعش در بسیاری از روستاها و شهرستان‌هایی است که به تازگی توسط شبه‌نظامیان کرد تسخیر شده‌‌اند.[61] بنابراین، کشمکش میان ادغام اجباری در یک ساختار کنفدرالی گسترده‌تر، و تاکید اراده‌گرایانه بر «خود-مدیریتی» کمونال، برای کمونالیسم کرد اهمیت بسیار زیادی دارد و پل اساسی بین تئوری و پراکسیس کمونالیستی را تشکیل می‌دهد.

بوکچین متذکر می‌شود که: « خطر اینکه شهرداری‌های دمکراتیک شده در یک جامعه‌ی غیرمتمرکز منجر به منطقه‌گرایی اقتصادی و فرهنگی شود، بسیار واقعی است و تنها با یک کنفدراسیون شدید شهرداری‌ها بر اساس وابستگی متقابل مادی آن‌ها، می‌توان از آن جلوگیری کرد».[62] همچنین، به عقیده بوکچین، هرچیزی کمتر از شهرداری سازی دارایی- از جمله کنترل مستقیم شهرداری بر سیاست‌های اقتصادی – به نفع ملی‌سازی، تجمیع یا خصوصی‌سازی دارایی‌ها خواهد بود، و بنابراین، پایه‌های مادی یک دولت-ملت یا یک اقتصاد بازار رقابتی را تقویت می‌کند.[63] این امر ممکن است دلالت بر نیاز شبه‌نظامیان کرد به شهرداری‌سازی اجباری اقتصاد استان‌های تازه به دست آمده، در صورت مواجهه با مقاومت محلی در قالب هیرارشی‌های تثبیت شده، داشته باشد. در واقع، اخیرا بحث شده‌است که غلبه بر نابرابری‌های فاحش موجود در خاورمیانه، جایی که چندین پادشاهی نفتی 70 درصد ثروت را در دست دارند، راه حلی برای شکست داعش و به طور کلی تروریسم است.[64] علیرغم موضع غیرقاطع بوکچین در مورد اینکه آیا اجبار سیاست‌های غیردمکراتیک، خودمختار، یا آشکارا خصمانه، در یک کنفدراسیون شهرداری، از نظر اخلاقی مجاز است، نوشته‌های متاخر او تردیدی در مورد نیاز به تصرف قدرت برای ایجاد نهادهای جدید، باقی نمی‌گذارد. همانگونه که می‌نوسید: «قدرت را نمی‌توان ریشه‌کن کرد، قدرت همیشه یکی از ویژگی‌های اجتماعی و سیاسی است. قدرتی که در دست توده‌ها نیست، ناگزیر باید به دست سرکوب‌گران آن‌ها بیفتد».[65] این بینش‌ها، موید لزوم جدی گرفتن تاکید بوکچین بر آموزش برای فضیلت مدنی به عنوان فرآیند اخلاقی ایده‌آل در راستای تبدیل شهرداری‌های هیرارشیک و استبدادی به شهرداری‌های غیر هیرارشیک و کنفدرالیستی، می‌باشد.

بـا وجود چالش‌های فـوق الذکر، کمونالیسم کُردی شروع به یافن راه‌حل‌های بدیع خود کرده است. از پراکسیس، جرح و تعدیل‌هایی در سطح تئـوری، به وجود آمده است. ما به جای غلبه‌ی قهرآمیز بر این جغرافیاهای سیاسی بالقوه ناسازگار، نمونه‌ای از ادغام جوامع یا شهرک‌های جدید در یک کنفدراسیون دمکراتیک را که تاکنون بر اهمیت احترام به نگرش‌های سنتی محلی، که ممکن است به نفع تمرکززدایـی و خودمختاری محلی باشد، تاکید کرده است پیشنهاد می‌دهیم. اوجالان تأکید کرده است که نیروی نظامی صرفاً باید برای دفاع ذاتی جامعه‌ی مدنی دمکراتیک در برابر تهاجمات دولت‌های اطراف به کار گرفته شود، نه در جهت تعقیب آرمان‌های گسترده‌تر هژمونی منطقه‌ای. همانطور که او بیان می‌کند، «هرگاه جوامع مربوطه مایل باشند»، به «کنفدراسیون‌های فرامرزی بدل خواهند شد».[66] به باور اوجالان کنفدرالیسم دمکراتیک به واسطه‌ی نمایش یا «اثبات» توانایی‌اش برای حل فوری‌ترین مشکلات تمدنی، مانند نابرابری، رنج و سلطه، به حیات خود ادامه می‌دهد یا خواهد مرد.[67] این مساله به ما کمک می‌کند تا روشن سازیم چرا برای اوجالان و جنبش آزادی کردها، سنت‌های خودمختاری محلی، و ضد دولت‌گرایی، یک منبع فرهنگی حیاتی در ایجاد حمایت مردمی از یک فدراسیون دمکراتیک گسترده‌تر تلقی می‌شود، نه محدودیت‌هایی که باید با قهر و اجبار از سر راه برداشته شوند.[68] آنچه تعیین کننده است، نه «عقب‌ماندگی» بالقوه روستاهای پیشا‌ سرمایه‌داری یا شهرهای خودمختار، بلکه پتانسیل سنت‌های دیرپای مقاومت در برابر ساختار هیرارشیک و متمرکز ناسیونالیسم و دولت‌گرایی می‌باشد. در این راستا، جنبش آزادی کردستان، به جای دنبال کردن دست‌آورد‌های کوتاه مدت گردن نهادن اجباری به ساختارهای قدرت موجود، دیدگاهی بلند مدت را مبنی بر ادغام جوامع در یک ساختار گسترده‌تر مبتنی بر یک پایه داوطلبانه – در کنار دیدگاه کسب پشتیبانی فرهنگی برای تحول کمونالیستی داوطلبانه ـ در پیش گرفته است. به این ترتیب، جنبش آزادی کردستان بـا اجتماعی بودن پیشرو خـود متمایز می‌شود ـ نهادها و عملکردهای آن باید به صورت مشارکتی ایجاد شوند تا در مسیر تحقق اهداف خود، فعالیت‌هایش، استانداردها یـا «شیوه‌ی زیستی» را که در آن مشارکت دارند، درک کنند.[69] این پراکسیس کردی، ضمیمه‌ای حیاتی به اندیشه بوکچین است که باید در آینده به بهسازی تئوری سیاسی کمونالیستی ادامه دهد.

در این زمینه، تعهد «فرا قانون‌گرایی»[70] کردی، مهم‌ترین مسئله‌ است. این امر می‌تواند روابط رسمی را از طریق اصول اصلی و محتوای اساسی که به همه‌ی اعضای کنفدراسیون به عنوان «حداقل الزامات» برای ظهور آزادی اعطا می‌شود، القا کند.

این دیدگاهی است که به نظر می‌رسد اوجالان به آن تمایل دارد[71] و حقوق بشر، مشارکت اجتماعی و نیازهای مادی را حداقل محتوای کنفدرالیسم دمکراتیک می‌داند. با این حال، این امر نه به عنوان «اَبَر قانون حقوقی» مافوق اشکال محلی، بلکه همچو مسئله سازمان‌دهی اجتماعی با تفاوت‌مندی‌های محلی قابل بحث در گفت‌وگویی مبتنی بر احترام در خلال سیاسیت‌های کنفدراسیون، ارائه می‌شود. مسلما این قضیه در جنبه‌هایی از قرارداد اجتماعی کانتون‌های روژآوا در سوریه (2015)،[72] به عنوان شکلی از فدرالیسم غیرمتمرکز منعکس گشته است که بر اساس قانون اساسی مشروع سوریه بنا می‌شود تا آن‌ را همچو «دولتی آزاد، دمکراتیک، و دارای حاکمیت» به حساب آورد. از نظر اوجالان، هیچ دلیلی وجود ندارد که افراد با جنسیت، مذاهب یا اصلیت‌های مختلف نتوانند زیر یک «سقف اداری مشترک»[73]، شهروند باشند. اگر جنبش آزادی کردستان به لحاظ نظامی و اجتماعی فوق عمل کند، می‌تواند به جامعه‌ای دست یابد که اقتصاد خود را تحت کنترل شهرداری‌ها درآورده و با ادغام منابع خود در یک سیستم کنفدرال منطقه‌ای، به دیگر شهرداری‌ها می‌پیوندد.[74] اما بحث در مورد پتانسیل‌ها و مشکلات فراقانون‌گرایی، از مرزهای اندیشه بوکچین فراتر می‌رود و به قلمرو مجموعه مسائل دیگری وارد می‌گردد.




این مقاله نسخه‌ی ویرایش شده‌ی مقاله‌ای است که در نشریه‌ی «ژئوپلتیک» (اکتبر 2018) منتشر شده است، و با اجازه‌ی نویسندگان بازنشر می‌شود.




















Biehl, Ecology or Catastrophe

Marcelo Neves, Trans constitutionalism (Oxford: Bloomsbury, 2013)

[1] When Ocalan Met Bookchin

[2] Damian Gerber

[3] Shannon Brincat

[4] BUILDING FREE LIFE: Dialogues with Ocalan

[5] مکاتبـات شـخصی بوکچیـن و اوجـالان در 11 آوریـل 2004 و 5 ِ مـی 2004 ؛ نماینـدگان اوجـالان بـرای برقـراری ارتباطـی کـه مشـتمل بـر تبـادل نامـه‌هـای مکتـوب بـود، در آوریـل 2004 بـا بوکچیـن ارتبـاط گرفتنـد. بنگریـد بـه:

[6] Slavoj Zizek, “Kurds Are the Most Progressive, Democratic Nation in The Middle East,” KurdishQuestion.com, October 22, 2015.

[7] David Graeber, “Why Is the World Ignoring the Revolutionary Kurds in Syria?” Guardian, October 8, 2014

[8] Joost Jongerden and Ahmet Hamdi Akkaya, “Born from The Left: The Making of the PKK,” in Nationalisms and Politics in Turkey, ed. Marlies Casier and Joost Jongerden (London: Routledge, 2011), 62-143.

[9] Abdullah Ocalan, Democratic Confederalism (Cologne: International Initiative, 2011).

[10] Koma Civaken Kurdistanane (KCK)

[11] Kongireya Civaka Demokratik (KCD) / Demokratik Toplum Kongresi (DTK)

[12] TATORT Kurdistan, Democratic Autonomy in North Kurdistan, 209-11.

[13] Democratic Municipalism

[14] Ibid. 16

[15] Ocalan, Democratic Confederalism, 28-29.

[16] Klaus Happel, quoted in Abdullah Ocalan, Prison Writings, Volume 2: The PKK and The Kurdish Question in The 21st Century (Cologne: Trasmedia Publishing,2011), x.

[17] See Abdullah Ocalan, Prison Writings , Volume 3: The Road Map to Negotiations (Cologne: International Initiative, 2012); also see Murray Bookchin, The Next Revolution: Popular Assemblies and the Promise of Direct Democracy, ed. Debbie Bookchin and Bilar Taylor (London: Verso, 2015), 194.

[18] Bookchin, remaking Society, 180.

[19] Ibid. 166-69.

[20] See Jon Piccini, “Human Rights and the Left” in Upswell no.2 (May 2015).

[21] Ocalan, Prison Writings, Volume 2, 152.

[22] Ibid, 62.

[23] Ibid, xviii.

[24] Ozum Yesiltas, “Democratization and Ethnic Conflict: Transformation of Turkey’s Kurdish Question”, in Nationalism and Intra-State Conflicts in the Postcolonial World, ed. Fonkem Achankeng (Lanham, MD: Lexington Books, 2015), 277.

[25] Ocalan Prison Writings, Volume 2, 62.

[26] space

[27] place

[28] See Zeynep Gambetti, “Politics of Place/Space: The Spatial Dynamics of the Kurdish and Zapatista Movement,” New Prespectives on Turkey 41 (Fall 2009): 43-87.

[29] Ocalan, War and Peace in Kurdistan, 28; also see A.K Ozcan, Turkey’s Kurds: A Theoretical Analysis of the PKK and Abdullah Ocalan (London: Routledge, 2005), 5.

[30] Ocalan, Prison Writings, Volume 2, 51.

[31] Michael M. Gunter, “Interview; Addullah Ocalan: We Are Fighting Turks Everywhere”, middle East Quarterly 5, no.2 (June 1998): 82; Ocalan, War and Peace in Kurdistan, 35; Ocalan, Prison Writings, Volume 2, 34-35.

[32] Bookchin, Remaking Society, 66-67.

[33] Murray Bookchin, The Rise of Urbanization and the Decline of Citizenship (San Francsico: Sierra Club Books, 1987), 243.

[34] Bookchin, Remaking Society, 72-73.

[35] Abdullah Ocalan, Secme yazilar, Volume 6 (Cologne: Wesanen Serxwebun, 1995); cited in A.K Ozcan, Turkey’s Kurds: A Theoretical Analysis of the PKK and Abdullah Ocalan (Londin: Routlede, 2005), 161.

[36] Ocalan, Prison Writings, Volume 2, 41.

[37] Ibid, 65.

[38] Ibid, 169.

[39] Ross

[40] Crane Ross, “Power of the People: Rojava, Anarchism, and Murray Bookchin”, Financial Times, October 23, 2015.

[41] Ocalan, Prison Writings, Volume 2, 34.

[42] Ibid, 18, 73.

[43] Ibid, 18, 79-90, 91, 150.

[44] Human scale

[45] Janet Biehl, “Report from the Mesopotamian Social Forum”, New Compass, October 5, 2011.

[46] Aristotle, “La Politica,” in The Basic Works of Aristotle, ed Richard McKoen (NewYork: Modern Library. 2001), book 3.

[47] Alasdair Macintyre: فیلسوف و نویسنده‌ی نو-ارسطویی و متولد اسکاتلد؛ مهم‌ترین اثر وی «در پی فضیلت» نام دارد

[48] Alasdair Macintyre, After Virtue: A Study in Moral Theory (Notre Dame: University of Notre Dame Press, 2007.

[49] Alasdair Macintyre, After Virtue

[50] TATORT Kurdistan, Democratic Autonomy in North Kurdistan, 27.

[51] Ibid, 33.

[52] Bookchin, Remaking Society, 95-126

[53] Bookchin, The Rise of Urbanization and the Decline of Citizenship, 250-51.

[54] Bookchin, Remaking Society, 197.

[55] Ozcan, Turkey’s Kurds, 164ff (171-71).

[56] Ocalan, Prison Writings, Volume 2, x-xi.

[57] Ahmet Hamdi Akkaya and Joost Jongerden, “Reassembling the Political: The PKK and the Project of Radical Democracy”, European Journal of Turkish Studies 14 (2012).

[58] Ocalan, Prison Writings, Volume 2, 124.

[59] Ibid, 30, 152.

[60] Wes Enzinna, “A Dream of Secular Utopia in ISIS’s Backyard”, New York Times Magazine, November 24, 2015.

[61] Ibid, also see Rebecca Collard, “The Rise of ISIS Sows Distrust Between Kurds and Sunni Arabs”, Time, August 26, 2014.

[62] Bookchin, The Next Revolution, 137.

[63] Ibid, also see Andy Price, Recovering Bookchin: Social Ecology and the Crisis of Our Time (Porsgrunn, No: New Compass Press, 2012), 225-26.

[64] See Thomas Picketty, “The All Safe is Not Enough” Le Monde, November 22-23, 2015.

[65] Bookchin, The Next Revolution, 143.

[66] Ocalan, Prison Writings, Volume 2, 32.

[67] Ibid.

[68] See Janet Biehl, Kurdish Communalism (interview with Ercan Ayboga), New Compass, October 9, 2011.

[69] MacIntyre, After Virtue, 175.

[70] Trans constitutionalism: عبارت است از وضعیتی که در آن، در حالت تفاوت میان قانون‌های اساسی مبتنی بر نظم‌های حقوقی متفاوت، به جای تحمیل یک نظم حقوقی خاص بر دیگری، به سوی کثرت‌گرایی قانونی گرایش دارد. در حالتی که میان قانون‌ها ( از جمله ملی، فراملی، محلی، بومی و ...) تعارضی وجود داشته باشد، این دیدگاه از «مونیسم» به «گثرت‌گرایی» گذار خواهد کرد. برای کسب اطلاعات بیشتر در خصوص این مفهوم، بگردی به:

[71] Ocalan, Prison Writings, Volume 2, 78, 256-57.

[72] The Social Contract of the Rojava Cantons in Syria

[73] Ibid, 60-61.

[74] Bookchin, remaking Society, 194-95.