هستندهای ناممکن و ممنوع
آنارشیسم
آنارشیسم، مَنفیّـتی است در برابر سُلطه بماهو سُلطه؛
که در مقام روش، دربردارنده ی ضدیتِ رادیکال با ماهیتِ سلطه،
و در مقام منش، در بردارنده ی عصیان بر تمام تَعَیُـناتِ سلطه است.
هستهی آنارشیسم ، مُطلقیّتِ آزادیِ انسان است که نه صرفا در تضاد با تعیُّناتِ خاص سلطه، که در تضاد با ذاتِ سلطه قرار دارد.
آزادی همواره و بضروره مطلق است، یعنی آزاد از هر قید و بند.
آزادیِ محدود، آزادیِ مشروط، تناقضی میان اسم و صفت است. همچون محدودیتِ آزاد، آزادیِ محدود نیز واجد هیچ معنایی نیست.
بر این اساس که آنارشیسم به آزادی مطلقیت می بخشد، تحققِ آن را منوط به نفیِ ماهیتِ سلطه میداند.
مفهومِ آنارشیسم در فهمِ متعارف اغلب با نابسندگیها و تناقضهایی روبهرو بوده است و از همین حیث برای تعریفی واحد و منسجم از آن، مرزبندیهایی با تصورات رایج ضرورت دارد که در ادامه به آنها اشاره می شود.
مرزبندیِ اول:
آنارشیسم ایدئولوژی نیست. زیرا بر خلافِ رَویههای مرسوم ، متکی به مجموعهای نظاممند و ثابت از ایدههای صُلب و بیچون و چرا نیست. آنارشیسم ذاتا نوعی شکاکیت و نقد است. شک به مشروعیت سلطه و نقد ماهیت آن.
آنچه آنارشیستها را با یکدیگر مرتبط می سازد ، نظامی از ایدههای لایَتَغَیِر نیست؛ بلکه تنها تاکید بر مطلقیَّتِ آزادی است که میان آنارشیستها پیوند برقرار میکند.
آنارشیسم تنها متکی بر خواستِ مطلقیَّت بخشیدن به آزادی است که نفیِ سلطه بماهو سلطه را در پی دارد. از این حیث آنارشیسم همواره خواستی مطلق است که با محدودیت و مشروطیتهایش میستیزد و در این جنگِ دائم با تعیناتِ سلطه است که خود را تحقق میبخشد.
بنابراین آنارشیسم نظریهای مختص به تاریخی خاص نیست، بلکه یک روش و منش زندگی است.
مرزبندیِ دوم:
آنارشیسم یک سیستم اجتماعی نیست؛ بلکه ذاتاً سیستم ستیز است.
زیرا سیستمهای اجتماعی قلمروِ تسلط و غلبهی ارادهای جمعی هستند که به واسطهی سنت، هنجار، قانون، اخلاق و … افراد را تابع میسازند و آنها را تحت کنترل و هدایتِ خود در میآورند.
علاوهبراین، شرط تشکیل هر سیستم، وحدت و استقرارِ پایدار اجزا در بدنهی یک کُلِ واحد است.
اما هیچ وحدتی میان اجزا پایدار و مستحکم نخواهد بود اگر که اتوریتهای وحدت بخش در کار نباشد.
اگر اجزا به صورت خودانگیخته ، بیواسطه و درونزاد کل را برسازند، دائما براساس انگیزشهای تکین و جزئیِ خود پیوندها را می گُسَلَند و از نو برقرار میکنند ؛ بدین ترتیب کُل دچار تحولی بیوقفه میشود.
اما انضباطِ سیستماتیکِ کُل مستلزم اعمالِ اتوریته بر جزئیتهای برسازندهی آن است.
بدین ترتیب ، وحدت و انسجام درونی سیستمِ اجتماعی مستلزم مقرراتی انضباط بخش است که با اعمال محدودیت بر افراد، آن ها را در بدنهی کلیِ اجتماع مطیع و مقید سازد. افراد در محدودهی این مقررات مستحقِ برخورداری از امکانهای زندگیِ جمعی میشوند و به محض سرپیچی از این مقررات و فراروی از محدودهی خود، به طرقِ گوناگون مجازات خواهند شد.
بدین ترتیب سیستمهای اجتماعی همواره دربردارندهی اتوریتههایی هستند که آزادیِ افراد را مشروط و محدود میسازند و از این حیث دشمنِ همیشگی آنارشیسم خواهند بود.
گرچه آنارشیسم میتواند و میباید که اجتماعی شود و سلطههای اجتماعی را از طریق عصیانِ جمعی و شورشهای اجتماعی برآشوبد ، اما هیچگاه نمیتواند سیستمی اجتماعی یا اجتماعی سیستماتیک باشد.
اجتماعاتی که میتوانند از بطن شورشهای آنارشیستی برخیزند، ضرورتا غیرسیستماتیک و ارگانیک خواهند بود که بیواسطهی هرگونه مقررات، در قالب تعاون و همکاریِ آزادانهی افراد خودمختار تشکل مییابند و دائما با اعمال ارادهی افراد بازسازی میشوند.
مرزبندیِ سوم:
آنارشیسم به تاریخ و فرهنگی خاص اختصاص ندارد.
بلکه ناشی از غریزهای مازاد در انسان است که از اتوریتههای برآمده از تاریخ و تمدن سرپیچی میکند.
تا زمانی که هر فرد ارادهای تکین دارد که در گسترهی تاریخ و تمدن تماما مطیعِ قدرتها نمیشود ، آنارشیسم دائما به عنوان یک گرایش حضور خواهد داشت.
آنارشیسم چیزی نیست جز آزادیخواهیِ تا سرحدات تاخته، آزادیخواهیِ سازِش ناپذیر.
اگر خواستِ آزادی تا سرحداتِ خود پیش رود، به آنارشیسم میرسد: یعنی خواستِ نفی هر قید و بند و سلطه و دستور.
بر این اساس می توان آنارشیسم را با آزادی خواهیِ مطلق برابر دانست.
آنارشیسم بنا به ذات یک انحراف از تاریخ و جامعه است. زیرا شکل گیریِ مناسباتِ قدرت، امری حادثی و تصادفی نبوده است؛ بلکه برآمده از بطنِ ضرورتِ طبیعی بقای نوعِ انسان است.
گرچه می توان و می باید که سطوحی از آنارشیسم را اجتماعی کرد اما همواره بنا به ذات، مازادی فردی خواهد داشت که از روحِ جمعی انحراف می یابد و از فرمانهای اجتماع سر میپیچد.
آلترناتیوی که آنارشیسم در تقابل با کاپیتالیسم ارائه می دهد، کمونیسمِ فدراتیو است.
چرا که در نظام سرمایه، آزادیِ افراد در تضاد با انحصاراتِ اقتصادیِ حاکم و ساختارِ طبقاتیِ مالکیت قرار می گیرد و رفعِ این تضاد با ویران سازیِ نهادهای اقتصادیِ مسلط و مالکیت طبقاتی محقق میشود. اما این عمل بر خلافِ اشکال کمونیسم مارکسیستی به واسطهی سازمانِ دولتیِ مقتدر و با هدایت یک حزبِ خاص یا شوراهای نمایندگی شده صورت نمیگیرد. بلکه با شورشها و حملات مستقیم انقلابیون به نهادهای حاکم و بازتصاحبِ عمومیِ نیرویهای اجتماعی صورت میگیرد. پس از تسخیر و بازتصاحبِ نهادهای مسلط به دستِ شورشیان، کنترل امورِ اجتماعی مستقیما در دستِ شوراهای خودگردان قرار میگیرد. شوراهای خودگردان با اتحادِ بیواسطهی افراد بر مبنای تعاون و توافق در راستای غایات و منافعِ مشترک شکل میگیرند. شوراهای خودگردان میتوانند به شرطِ حفظ خودمختاریِ گروهی در ساختاری فدراتیو و در قالب فدراسیونهای آزاد به یکدیگر بپیوندند و متحد شوند.
یکی از اصول آنارشیسم این است که خودمختاریِ هر فرد شرطِ خودمختاری گروه و خودمختاری هر گروه شرطِ خودمختاریِ اجتماع است.
آنارشیسم حتی در سوسیالیستی ترین حالت خود دائما از خودمختاری افراد و گروهها صیانت میکند.
غایت شورش و انقلاب ، تحقق آزادی و خودمختاری افراد است. در نتیجه در هر مرحله از فعالیت شورشی و در فرایند انقلاب، باید از آزادی و خودمختاریِ افراد صیانت کرد؛ در غیر این صورت انقلاب از غایت خود دور می شود و معنای خود را از دست می دهد.
آنارشیسم در هیئت کمونیسم چیزی نیست جز اجتماعی کردنِ مالکیت و مدیریت اقتصادی و سازمان یابیِ مجددِ اجتماع بر اساسِ تعاونِ آزادِ افراد.
آنارشیسم قانون را با توافقِ آزاد و حکومت را با تعاونِ آزاد جایگزین می سازد.
اصول سازمان آنارشیستی:
آلترناتیوِ آنارشیسم در برابر سازمانهای هیرارشیک و مکانیزم های قدرت.
خودسازمان دهیِ اجتماعی در سازمان های خودمختار، خودانگیخته و ارگانیگ.
سازمان باید در خدمتِ افراد باشد و نه افراد در خدمتِ سازمان.
سازمانِ آزاد سازمانی است که در خدمتِ افراد و تحت سلطهی افراد است.
سازمانی که افراد بر آن مسلط اند و نه سازمان بر افراد.
سازمانِ آزاد برخاسته از تعاونِ افرادِ آزادی است که هیچ یک از آن ها هیچ شکلی از دستور و فرمان را تاب نمیآورد و به محض مواجهه با آن سرپیچی میکند؛ چنین افرادی میتوانند اجتماعی آزاد بسازند.