ساموئل کلارک
آنارشیسم ناسیونالیستی
درک آزادی در جنبش آنارشیستی کره
آنارشیسم ناسیونالیستی؟ آیا این یک تقابل واضح نیست؟ از بسیاری جهات، بله همینطور است. نظریه آنارشیستی سنتی به شدت ناسیونالیسم را به همان اندازه دولت-ملت رد میکند و با آن مانند «خرافاتی که بهطور مصنوعی از طریق شبکهای از دروغها و کذبها ایجاد و حفظ میشود» با استناد به سخنان اما گلدمن برخورد میکند. لفاظی ناسیونالیستی به عنوان ابزار سرکوبگر در نظر گرفته میشود که برای ایجاد یک «جامعه خیالی» یا رفاقت خیالی بین مردم و نخبگان استفاده میشود، که پس از آن میتواند برای استعمار، پیشی گرفتن یا نابودی جوامع دیگر بسیج شود. از فقرای ملت انتظار میرود که با سخنان حاکمان خود همراهی کنند، زیرا طبق ایدئولوژی ناسیونالیستی، آنها «همه با هم هستند».
با این حال، در عمل، از بین بردن ناسیونالیسم بسیار سخت است. در جهانی که درگیر دولت، بوروکراسی و هویت ملی است، که هر سه به افراد خاصی قدرت تاریخی عظیمی میبخشند، گروهها با تلاش برای «تلنگر زدن» به ابزار سرکوبگران خود علیه آنها، به دنبال رهایی از ظلم و ستم بودهاند. در تاریخ معاصر، این امر گروههای تحت ستم را به ایجاد ملتها یا هویتهای قوی برای خود سوق داده است، خواه اندونزیاییها زمانی که خود را از چنگ هلندیها آزاد کردند، ویتنامیها زمانی که قید امپریالیسم فرانسوی را کنار زدند، یا فلسطینیهایی که امروز برای بازپس گیری زمین هایشان از اسرائیل میجنگند. اگرچه ممکن است این هویتهای ملی قبلاً وجود نداشته باشند، و مطمئناً کاملاً با برداشتهای سوسیالیستی از ناسیونالیسم مطابقت ندارند، اما به عنوان فریادهای قدرتمند برای آزادی میلیونها نفر عمل میکنند.
بهعنوان آنارشیست، ممکن است وسوسه شویم که این انقلابها را به خاطر تعهدشان به کشورداری قضاوت کنیم، اما باید به خاطر داشته باشیم که انجام این کار از روی صفحهنمایش رایانهمان بسیار آسان است. انتقاداتی وجود دارد که اغلب موجه هستند، اما اینکه بهسادگی بگوییم که یک جنبش آزادیبخش باید کاملاً ایجاد هویت ملی را رد کند، فوریت آن جنبش و نیاز فوری و اغلب مذبوحانه مردم برای رهایی از دست ستمگران را نادیده میگیرد.
به عنوان یک مطالعه موردی، اجازه دهید وضعیتی را که آنارشیست های کرهای در اوایل قرن بیستم با آن مواجه بودند، معرفی کنم. فعالان کره ای که در سال ۱۹۱۰ توسط امپراتوری ژاپن مستعمره شدند، شروع به زدن جرقه یک کارزار نظامی و دیپلماتیک با هدف رهایی کشور از چنگال این قدرت جدید امپریالیستی کردند. پس از اینکه اعتراض مردمی به نام «جنبش اول مارس» (삼일 운동، sam-il undong) توسط ارتش ژاپن با خشونت سرکوب شد، رهبران جنبش و هزاران فعال دیگر به چین گریختند. در چین، فعالان استقلال با حمایت دولت چین، دولت موقت جمهوری کره (KPG) و ارتش آزادیبخش کره را ایجاد کردند که شروع به هدایت حملات به ژاپن کرد.
در همین حال آنارشیستها که در جنبش اول مارس نیز نقش داشتند، به جهات مختلف گریختند. برخی به چین رفتند و فدراسیون آنارشیست کره (KAF) را ایجاد کردند که آثاری در مورد استقلال کره و نظریه آنارشیستی را سازماندهی و منتشر کرد. بسیاری دیگر ، با کمک KAF، به منچوری، سرزمینی در شمال کره گریختند و شروع به تأسیس مناطق مختلف آنارشیستی و آنارکو کمونیستی کردند، که یکی از آنها به عنوان انجمن خلق کره در منچوری (KPAM) شناخته شد؛ یک منطقه آنارشیستی خودمختار که جمعیت آن حدود دو میلیون مهاجر کرهای است. بر خلاف دو کشور هم مرز، KPAM، که به عنوان استان شینمین شناخته میشود، بر اساس سیستمی اداره میشد که با تصمیم گیری از پایین به بالا کنترل میشد و استقلال اقتصادی برای طبقه کارگر فراهم میکرد. برخلاف اقتصاد اخیراً ایجاد شده و برنامهریزی متمرکز اتحاد جماهیر شوروی، که سیستم های مدیریت سرمایه داری را در کارخانههای خود به کار گرفت، این استان از تشکیل «تعاونی روستایی داوطلبانه» که «توسط دهقانان خود مدیریت می شد» دفاع میکرد.
ادبیات نوشته شده توسط آنارشیست های کرهای، و توسط فدراسیون آنارشیست کره، حمایت آشکاری از آنچه در منچوری ایجاد شده بود نشان میدهد. یکی از نشریات به نام طلحوان (탈환، «بازپس گیری»)، موضع روشنی در مورد ماهیت ظالمانه دولت اتخاذ کرد:
“مهم نیست به چه شکلی باشد، حکومت ابزاری است برای اقلیت با قدرت برای سرکوب تودهها و مانعی است که بر سر راه تحقق برادری متقابل انسانی قرار دارد. بنابراین ما اجازه وجود آن را نمیدهیم”
نویسندگان طلحوان برای اینکه محکومیت دولت را واضحتر نشان دهند، همچنین از سیاستهای ریاکارانه «به اصطلاح دولت دهقانان و کارگران» که به نام دیگر اتحاد جماهیر شوروی نامیده میشود، انتقاد میکنند. آنها با جدا کردن خود از سوسیالیستهای دولتی، اقدامات “استبدادی و دیکتاتوری” حزب کمونیست در ایجاد سرمایه داری دولتی را محکوم کردند، “شکل گستردهای از سرمایه داری فردی که سرمایه را در دستان دولت متمرکز می کند.” این فعالان و جامعهای که آنها در ماچوریا ایجاد میکردند، به وضوح در سنت آنارشیستی در نام و عمل گنجانده شده بود.
با این حال، عامل تحریک این آنارشیستها یک ناسیونالیسم بود که میتوان آن را در تضاد با اصول آنارشیستی دانست. وان شین چاهو (۱۸۸۰-۱۹۳۶)، یکی دیگر از انقلابیون کرهای مستقر در چین، به طور گسترده در مورد نیاز به نابودی “نژاد خارجی” اشغالگر ژاپن نوشت. این دو گزیده کوتاه از قطعهای از او به نام “اعلامیه انقلاب کره” را در نظر بگیرید:
“برای حفظ بقای مردم کره، ما نیاز داریم که ژاپن دزد را از بین ببریم. اخراج ژاپن غارتگر تنها با یک انقلاب انجام می شود» … «برای از بین بردن حکومت یک نژاد خارجی. چرا؟ از آنجایی که در بر سر “کره” یک نژاد خارجی، “ژاپن”، یک کشور مستبد، ساکن است. کره تحت استبداد یک نژاد خارجی، یک کره اصیل نیست. برای کشف کره اصیل، ما حکومت یک نژاد خارجی را نابود می کنیم”.
ما ممکن است وسوسه شویم که اعتبار آنارشیستی او را بدون زمینه شناختی زیر سوال ببریم، اما این بدان معنا نیست که کار او عاری از احساسات آنارشیستی است. او در همان قطعه تاکید میکند که این انقلاب برای «ویران کردن حکومت نژاد بیگانه» هرگز نباید توسط «یک شخص الهی، یک حکیم یا یک قهرمان شجاع» رهبری شود و نه باید با «بیانات تند» جرقه زده شود. مانند «تودهها، بیدار شویم» یا «تودهها، بیدار شوند.» شین چاهو به شیوه واقعی آنارشیستی معتقد بود که انقلاب باید توسط مردم از طریق قیام خودجوش و غیرمتمرکز هدایت شود.
همانطور که دو مورخ آنارشیسم در جهان پسااستعماری، استیون هیرش و لوسین ون دی والت، به درستی اشاره می کنند، آنارشیست های کرهای مانند شین چاهو در مقطعی «باید با تنش بین آنارشیسم به عنوان یک ایده جهانی» و «آرزوهای ملی خود برای مقابله با هدف فوری بازپس گیری استقلال از امپریالیسم ژاپن» مواجه میشدند. این به طور کلی نشان دهنده «رابطه پیچیده در زمینههای نیمه استعماری بین آگاهی ملی و نگرانی های فراملی» بود.
«از آنجایی که آنارشیستهای کرهای بردههایی بودند که کشورشان را از دست داده بودند، باید با علاقه به ناسیونالیسم و میهنپرستی تکیه میکردند و بنابراین در عمل در تشخیص اینکه ایده اصلیشان چیست و ایده ثانویهشان چیست، مشکل داشتند. دلیلش تنها یک چیز بود: امپریالیسم ژاپن. زندگی من زندگیای است که همراه با این نوع تضاد درونی منحرف شده است.»
این نوع احساسات باعث شد مورخ Horiuchi Minoru آنارشیسم کرهای را یک “آنارشیسم ناسیونالیستی” تعریف کند. . دونگیون هوانگ، مورخ آنارشیسم در کره، از تلقی این شکست امتناع میورزد و معتقد است که نامیدن آن به این صورت «اروپا محوری» است و نشان دهنده عدم درک دوره تاریخی است که در آن زندگی می کردند. امپریالیسم، یا به طور خاص، تبعیت آنها از آن، منجر به “تشکیل مجدد” آنارشیسم آنها در چارچوب “هدف و مرزهای ملی” شد. ما میتوانیم روندهای مشابهی را در سایر جنبشهای آنارشیستی همان دوره مشاهده کنیم که در آن انقیاد توسط یک قدرت امپریالیستی با هویت مشخص به میل به ایجاد یک «ضد هویت» ملی منجر شد، حتی اگر این هویت تا حدودی نیاز به ساختی مصنوعی داشته باشد.
آنارشیست ها نباید این جنبشها را محکوم کنند، اما نباید کاملاً غیرانتقادی باشند. همانطور که مایا رامناث در کتاب خود با استعمار زدایی از آنارشیسم اظهار میدارد، “کاهش ارزش غرور اتنیکی” در شرایطی “که اتنیک و فرهنگ وحشیانه از بین می رود” بیشرمانه است، اما نادیده گرفتن این که این غرور اتنیکی را می توان در شکل گیری یک جامعه سلسله مراتبی و وابسته به دولت دستکاری کرد هم ساده لوحانه است. همانطور که او بیان می کند:
“در شرایط استعماری، دفاع از هویت قومی و واگرایی فرهنگی از حاکمان یک مؤلفه کلیدی مقاومت است، با این نکته که توجه به اینکه چه کسی بیان «صحیح» فرهنگ و قومیت را دیکته میکند، به همان اندازه ضروری است. هیچ فرهنگی به اندازه سنتهای ابداع شده ناسیونالیسم یکدست یا ایستا نیست”.
در مورد کره تحت حکومت امپراتوری ژاپن، ما میتوانیم انتقاد منطقی داشته باشیم که آیا آنارشیستهای کرهای مسیر درستی را در حمایت کامل از جنبش ملی در پیش گرفتهاند، اما هرگز نباید آنها را بهعنوان آنارشیست به خاطر انجام این کار نادیده بگیریم.
اگر این کار را انجام دهیم، آنگاه به جنبش های مقاومت جهانی از دریچه یورومحور و از نظر ایدئولوژیک خالص نگاه می کنیم و ضرورت مطلق رهایی از دست ستمگران امپراتوری را رد می کنیم.
نکته اصلی در اینجا این است که وقتی میخواهیم ادعا کنیم «جنبش آنارشیستی» است یا نیست، وارد یک تجارت دشوار میشویم. نادیده گرفتن آنها نادیده گرفتن واقعیت ها و مشکلاتی است که مردم هنگام ایجاد یک جنبش مردمی علیه ظلم با آن روبرو هستند. در این مورد، این واقعیت وجود دارد که جنبشهای ملی به گروههای تحت ستم ،قدرتی بر سرنوشت خود میدهند که شاید قبلاً هرگز نداشتهاند. ما ممکن است از آن انتقاد کنیم، اما آن را کاملاً محکوم نکنیم، مبادا اجازه دهیم خلوص ما مانع از آزادی شود.
*****
در مورد این موضوع خواندن مطالب زیر توصیه میشود:
آنارشیسم و سندیکالیسم در جهان استعماری و پسااستعماری، ۱۸۷۰-۱۹۴۰: پراکسیس آزادی ملی، انترناسیونالیسم و انقلاب اجتماعی، ویرایش توسط استیون هیرش و لوسین ون در والت.
آنارشیسم در کره: استقلال، فراملیت گرایی و مسئله توسعه ملی، ۱۹۱۹-۱۹۸۴، اثر دونگیون هوانگ